بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم

ساخت وبلاگ
من اسمام 
بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم...
ما را در سایت بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم دنبال می کنید

برچسب : عاشقانه, نویسنده : gafor13760 بازدید : 102 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 18:04

بسم الرحمن الرحیم  تلنگ یکی از مکان های است بسیار عالی وجزاب بدوبیا تلنگ واسه خوش گزرانی تلنگ با دارابودن روستا هازیاد یکی از بخش های پرجمیعت می باشد بخش تلنگ با دارابودن پنپ بزین ومغازه هاوسوپری وتعمیرگاهای ومیوفروشی وشیرینی فروشی هاش یک بخش نو پا بود وهروراه پیش رفت رادنبال می کند + نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ساعت 17:37&nbsp توسط عبدالغفور  |  بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم...
ما را در سایت بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gafor13760 بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 18:04

میگن روزی صحرانوردداشت  توصحرامی رفت تااین که توی راه با مجنون برخوردازمجنون پرسید ی مجنون توتوی این صحرا چیکارمی کنی مجنون گفت توبه من چیکارداری برو منو ول کن من دیوانه ام بامن کاری نداشته باش صحرانوردمیگه من دیدم که مجنون دراون کرمای صحرا داشت باانگشتاش یه چیزیومینویسه اون صحرا نورد به مجنون گفت بگو داری چیکار می کنی مجنون گفت مشق لیلا می کنم خاطر خود راتسلامی دهم بله زبان مجنون ازگفتن لیلا لیلا خوشک شده بود وبه همین دلیل  مجنون داشت با انگشتاش اسم لیلا رامی نوشت یعی نی اونقد عاشق لیلا بو د که با گفتن لیلا زبانش خشک شده بود + نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:22&nbsp توسط عبدالغفور  |  بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم...
ما را در سایت بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم دنبال می کنید

برچسب : وصحرانورد, نویسنده : gafor13760 بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 18:04

اقای تلنگ که جده بنده می شه درمقابله       دشمناش واستاد وجنگ ها کرد بادشمن خود که باراها درمقابل مال خود وناموس خود واستاد وبا ترکان ان زمان جنگیدواستاد واکنون نام تلنگ از ایشان گرفته   شده است

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۶ساعت 19:11&nbsp توسط عبدالغفور  | 


بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم...
ما را در سایت بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gafor13760 بازدید : 109 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 18:04

با سلا م مخوام امرو براتو یه داستون بگم داستون زندگی اقا غلام  این اقا غلومه ما یه بیکار الاف بود یه روز از خونه خودشه اومد بیرون گفت من میرم از این جایه جای دور یه جای که هیچ کس اوجا نرفته باشه اقا غلا م با پاپیاده از خونه زد بیرون گفت من امروباید یا بمیرم یا یه اتفاقی بیوفته توزند گیم که خوش حال بشم یا به زند منو امید واربکنه ازخونه که اوم بیرون پاشو که از خونه ننه جونش گذاشت بیرون دید نه هیچ اتفاقی قرانی برای من بیوفته رفت توکوچه نه همه چی معمولی بسیار کسل کننده بود براش ولی وقتی اومد تو خیابون دید یه دختر خوشکل امد جلوش بهش گفت سلام اقا غلومه گفت اینه شانسه من دختره گفت ببخشید اق من می خواستم ادرسو بپرسم ازتون این ادرسو بلدین گفت بله چرا بلد نباشم خوب کجاست بگوداره دیرم میش بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم...
ما را در سایت بنده عبدالغفور بادافره هستم می خوام یه داستان خوب بکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gafor13760 بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 18:04